الگوی فاطمی و زن ایرانی
الگوی فاطمی و زن ایرانی
طلوع ستاره فاطمی در آسمان معرفت بشری چنان شور و نشاطی میآفریند که تنها با خورشید عالمتاب «محمدی» و بدر تمام «علوی» قابل موازنه است و تنها «زن» در استوای قامت «فاطمه» است که میتواند به موجودیت خویش مباهات کند و این فاطمه است که «شب قدر» عروج انسانی است1 «و تو چه میدانی که شب قدر چیست؟»...2
بی شک مهمترین دستاورد زن ایرانی در عصر نوین انقلاب اسلامی، تعیین روز میلاد زهره عصمت به عنوان روز زن توسط امام امت(ره) بود. این اقدام میمون نه فقط به معنای طرح یک مناسبت و بزرگداشت یک شخصیت بزرگ تاریخی، بلکه به معنای ترسیم جهتگیری حرکت زن ایرانی به سوی «زن برگزیده»، تدوین الگوی برنامه ریزی اجتماعی با محوریت شخصیت فاطمه(س) و اعلام برتری الگوی فاطمی بر الگوهای رایج توسعه زنان در سرتاسر جهان بود. ترسیم الگوی زن مسلمان بر اساس توجه به سه بعد، فردی، خانوادگی و اجتماعی شخصیت فاطمه و تدوین برنامه عملی ملی براساس الگوی فاطمی است که میتواند خط پایانی بر تحقیر تاریخی شخصیت زن و آغازی بر شکوفایی تاریخی زن مسلمان باشد. تنها او که در بُعدِ فردی شخصیت خود عبودیت و معنویت، حیا و عفاف، زهد و تقوا، صبر و گذشت، حکمت و معرفت و توجه به رضایت خداوند را درهم آمیخته بود، میتوانست مظهر «عصمت الهی» گردد؛ و تنها او که در بُعد خانوادگی، مادری دلسوز و انسان ساز و همسری همراه و همراز بود که خانه را محور سازندگی ساخت و شأن خانگی زن را به گونهای مباهاتآمیز ارتقا داد میتوانست اهمیت خانواده را در ایجاد تحولات تاریخی ترسیم نماید و از خانه مسیری به جامعه و تاریخ بگشاید؛ و او که در بعد اجتماعی، خروشی مقدس در برابر حاکمیت نامشروع، حضوری سازنده در جبهههای دفاع از ارزشها وحمایتی مستمر از امام معصوم(ع) و جلوه ایثار و دیگر گرایی بود، توانست حضوری همیشگی در همیشه تاریخ تحولات اجتماعی بشر داشته باشد، و زخم ناشی از تحقیر جنس زن را التیام بخشد. مگر شخصیتی تحقیر شده و روحیهای لگدمال شده میتواند یک تنه در برابر جبهه باطل سر برافرازد وتاریخ را با خطبه تاریخی خود به قضاوت نشاند؟ شخصیتی این چنین جامع را به حق میتوان بزرگترین نشانه خداوند و «الگوی جامع زن مسلمان» نامید و او را مقیاس پیشرفت یا عقب گرد زنان یک جامعه دانست.
متأسفانه پس از گذشت بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و طرح الگوی فاطمی باید اعتراف کنیم که اقدامی اساسی و سازماندهی شده در جهت تبیین الگوی فاطمی و مبنا قرار دادن آن در برنامهریزی کلان اجتماعی و تبدیل ابعاد وجودی ایشان به شاخصههای توسعه اجتماعی و انسانی صورت نگرفته است. میتوان سطحی نگری، شعارزدگی، روزمرهگی، کم کاری و التقاط را عوامل این ناکامی دانست.
از سوی دیگر نظام استکباری و وابستگان داخلی با تکیه بر همین ناکامی، تلاشهای گستردهای برای ناکارآمد نشان دادن الگوی فاطمی و طرح الگوهای بیگانه آغاز کردهاند. تلاش برای جایگزین ساختن هشتم مارس به جای بیستم جمادی الثانی، جایگزینی روز جهانی خانواده به جای بیست و پنجم ذی الحجه، روز نزول سوره «هل اتی» و روز خانواده در نظام اسلامی و تلاش هایی که به منظور تحمیل «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» صورت گرفت تنها بخشی از این فعالیتها و به منظور متوجه کردن زن مسلمان به خارج از مرزهای فرهنگی خود، در پیگیری مطالبات و حقوق خویش است. این در حالی است که نظام غرب خود در پیگیری مطالبات زنان و ارایه الگویی جامع که به کارآمدی و نقش آفرینی زن در خانه واجتماع و ایجاد زمینه تفاهم و رفع زمینههای تخاصم میان دو جنس بیانجامد به بن بست رسیده است. وجود معضلات شدید اخلاقی در جوامع غرب، سست شدن بنیان خانواده و کاهش نقش زن به عنوان مادر و همسر، با وجود رشد شاخصهای موجود در الگوی توسعه در این کشورها از یک سو و تولد دیدگاههای «پست فمینیستی» که به انتقاد از آموزههای کلیشهای فمینیستی پرداختهاند، از سوی دیگر، شاهدی بر ناکارآمدی الگوی توسعه زنان و شاخصهای آن در جهان غرب است.
امروزه با گذشت بیش از دو دهه از انقلاب بر این ادّعا پای میفشاریم که موفقیتهای چشمگیر زنان ایرانی مرهون توجه به ابعادی از الگوی فاطمی و ناکامیها و عقب گردها هم ناشی از بیتوجهی به همین الگو و یا توجه به الگوهای بیگانه است.
«دفتر مطالعات و تحقیقات زنان» خود را موظف میداند که با ارایه گزارشی آسیب شناسانه از موفقیتها و ناکامیهای نظام اسلامی در عرصه زنان و توجه به بحرانهای پیش رو، توجه کارگزاران نظام اسلامی و فرهیختگان را به نکاتی جلب نماید که دستیابی به الگوی فاطمی و ایجاد اصلاحات اجتماعی به نفع جامعه زنان را تسهیل مینماید. پیشاپیش بر این نکته پای میفشاریم که توصیف و تحقیق وضعیت موجود، ترسیم افقهای پیش رو و تبیین برنامه اصلاحات اجتماعی مسألهای نیست که با بضاعتی اندک، فرصتی محدود و در قالب نوشتاری موجز قابل طرح باشد.
1 ـ 1. خودباوری. مهمترین تأثیر انقلاب اسلامی در جامعه زنان را باید در تحوّل شخصیت زن ایرانی و تبدیل زنان خود باخته و یا سرخورده و سردرگم به زنانی دانست که نه تنها آرمان شهر خود را در داستانهای تخیّلی زن غربی جست و جو نمیکردند، بلکه خود داعیه رهبری زنان جهان را در سر میپروراندند. زن ایرانی در عصر انقلاب افزون بر آن که خود را در تحولات اجتماعی و تاریخی کشور خود سهیم و دارای نقش تعیین کننده میدانست، نیم نگاهی نیز به زنان دیگر داشت تا طرحی نو برای نجات و هدایت آنان درافکند. او گرچه در این عصر به تدوین برنامهای منسجم برای زنان آن سوی مرزها نیندیشید، اما تحولات به وجود آمده در داخل کشورش چراغی فراروی زنان دیگر کشورها به ویژه کشورهای اسلامی گردید. امروزه زن مسلمان فرهیخته در هر کشوری به راه سومی میاندیشد که نه برآمده از جمود و تحجر است و نه محصول خودباختگی در برابر غرب و البته خود را در شناخت این راه سوم مدیون زن ایرانی میداند.
2 ـ 1. ارزشمندی. زن ایرانی در عصر انقلاب اسلامی آنگاه به جایگاه ارزشی خود رسید که تجلی ارزشهای انسانی شده بود؛ در صفوف راه پیماییها و پیشاپیش مردان تجلی شهامت و حضور، در طول انقلاب و دفاع مقدس تجلی ایثار و گذشت و از بزرگترین سرمایههای زندگی خود، در زمان حملات مکرر دشمن تجلی مقاومت، پس از شهادت همسر و فرزند تجلی صبر، در صحنههای اجتماعی تجلی عفاف و در عرصه دفاع و سازندگی تجلی تلاش و استقامت.
به جرأت میتوان گفت که زنان ما به ویژه در دوران دفاع مقدس احیاگر روحیه دلاوری و شجاعت در قهرمانان جبهههای کارزار و پرورش دهنده نسلی نو بودند که شهادت درراه آرمانهای مقدس را سعادت میشمردند.
3 ـ 1. حضور اجتماعی. تغییر نظام سیاسی و پاکتر شدن فضای اجتماعی فرصتی به دست داد تا زن مسلمان با ارتقای رفتار اجتماعی خویش چهرهای از خود ارایه دهد که نه به معنای انزوا بود و نه با تبرّج و خودنمایی ملازمتی داشت. او به خوبی دریافته بود که مشارکت اجتماعی ضرورتا نه به معنای حضور فیزیکی در کوچه و خیابان و احراز مشاغل اقتصادی، که به معنای تأثیر هرچه بیشتر در تحولات اجتماعی در مسیر سعادت بشری است. کم شدن زمینههای اختلاط در برخی محیطهای کار نیز در افزایش حضور و اقدام به فعالیتهای اطمینان بخش آنان مؤثر بود.
4 ـ 1. حضور در عرصههای زنانه. آمار گویای آن است که در دو دهه گذشته حضور زنان در فعالیتهایی که با روحیات زنانه سازگارتر و یا در ارتباط با جامعه زنان است، رشد معناداری یافته است. تغییر موازنه در فعالیتهایی چون پزشکی زنان، پرستاری، مامایی، تحصیل، تحقیق و تدریس به ویژه برای زنان و دهها نمونه دیگر شاهد آن است که زن ایرانی به جدّ خواهان حضور در چنین عرصه هایی است و بی شک سیاستگذاریهای متقن و هماهنگ میتواند در توسعه و جهت مندی این حضور نقشی بیش از پیش ایفا نماید.
5ـ1. رشد علمی. بالا رفتن میزان باسوادی دختران تا بیش از 90% کم شدن فاصله بی سوادی میان پسران و دختران، ارتقای تحصیلات تا سطوح عالی، رشد اطلاعات علمی و ازدیاد سریع پژوهشگران زن تنها یکی از شاخصههای رشد علمی زنان در دو دهه گذشته است. آن چه از اهمیت بیشتری برخوردار است ظهور طبقهای از زنان فهمیده و روشن نگر است که تحولات داخلی و بین المللی را پیگیری میکنند و به تغییر موازنه جهان اسلام در مقابل نظام استکبار میاندیشند و میکوشند تا به معادلهای دست یابند که جامعه اسلامی به ویژه زنان را در برابر هجوم فتنههای آخرالزمان به ویژه خطراتی که از ناحیه تهاجم فرهنگ بیگانه و پروژه جهانی سازی وارد میشود، محافظت نماید. آن چه امیدواری را افزون میسازد آهنگ رو به رشد تعداد این زنان است.
6 ـ 1. توجه بیشتر به شأن مادری و همسری. زنان ما دریافتند که مادری و همسری دو فعالیت خطیر، پیچیده و مهم است که بیشترین تأثیر را در توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایفا میکند. تجربه انقلاب و دفاع مقدس حقیقت این کلام امام را که «از دامن زن مرد به معراج میرود» به آنان چشانید و تجربهای برای دوران سازندگی در اختیارشان گذاشت. آنان به خوبی به نقش تربیتی خود در خانواده آگاه شدند و امروزه به دنبال ارتقای آگاهیهای خود برای توانمندتر شدن در این امر خطیرند.
7 ـ1. توجه به آموزش غیر رسمی زنان. در دهه اخیر آموزش غیر رسمی زنان به ویژه از طریق رسانههای عمومی توسعه یافته است. این آموزشهای فراگیر گرچه نیازمند پالایش و تکمیل است، گویای این واقعیت است که مسؤولان نظام و رسانههای عمومی هم به نقش منحصر به فرد زنان در زندگی خانوادگی و کاهش معضلات اخلاقی در جامعه واقفند، و هم رسالت مهم رسانهها را زمینه ورود به عرصه پرورش زنان و مادران کارآمد میدانند.
8 ـ1. توجه به مسائل زنان. اگر در گذشته این سرزمین مسائل اصلی جامعه زنان در پس غبارهای جهالت و تحجر نادیده گرفته و یا در پشت زرورقها و لعاب هایی از تجدّد زدگی پنهان میماند و یا وارونه تفسیر میشد، ظهور نسل جدید زنان و هدایت رهبرانی که هم خود را به حلّ مشکلات زنان موظف میدیدند و هم قدرت تشخیص مسائل واقعی آنان را داشتند و وجود مسؤولانی که دغدغه حل مشکلات واقعی جامعه را داشتند، فرصتی به دست داد تا دریچهای نو به حل مسائل زنان گشوده شود. امروزه گرچه اعتراف میکنیم که در پیگیری این مهم افتان و خیزان بودهایم، اما بر این باوریم که شکستن سدهایی که دفاع از زنان را به منزله بیگانگی با معارف اسلام میدانست و یا مسائل آنها را به شبهاتی نیازمند پاسخ گویی تنزل میداد، شکسته شده است و امروزه بسیاری از نهادهای فرهنگی و دینی خود را موظف به تحلیل و پیگیری مسائل زنان میدانند. این مهم مسؤولیت نهادهای حکومتی و غیر دولتی را دو چندان میکند. امروزه زنان فرهیخته ما به حق این انتظار را دارند که به دور از شعارزدگی و عوام فریبی مشکلات زنان تحلیل و اولویت گذاری شده و با همت اقشار مختلف جامعه مرتفع گردد.
1 ـ 2. بالا رفتن سن ازدواج. آمارهای موجود نشان از بالا رفتن سریع سن ازدواج به ویژه در میان دختران دارد، در کشوری که در زمره جوانترین کشورهای جهان محسوب میگردد و نوجوانان و جوانان آن بیشترین درصد جمعیتی کشور را دارا هستند، ازدیاد فاصله میان سن بلوغ و سن ازدواج، به ویژه با توجه به این نکته که فرهنگ اسلامی یگانه راه ارضای تمایلات جنسی را ازدواج دانسته، بسیار نگران کننده و آسیب زاست. این نگرانی آن گاه افزون میگردد که تعدادی از کارشناسان و مسؤولان بالا رفتن سن ازدواج را پدیدهای مثبت و نشانه رشد فکری جوانان ارزیابی کنند. این بدان معناست که آنان به دنبال معادلهای برای خروج از این بحران نیستند و چشم بر پیامدهای تأخیر ازدواج میبندند. میتوان ادعا کرد که تجرد از عوامل مهم اعتیاد، روابط نامشروع جنسی، بزهکاریهای اخلاقی، مشکلات روانی و حتی رفتارهای غیر متعادل سیاسی و اجتماعی است.
2ـ2. افزایش آمار طلاق. امروزه آمار تکان دهندهای از افزایش میزان طلاق در خانوادهها به گوش میرسد تا آن جا که برخی مسؤولان، ایران را در زمره چند کشور پرطلاق دنیا دانستهاند. گرچه در کشوری که سیستم علمی دقیقی برای سنجش پدیدههای اجتماعی وجود ندارد، نمیتوان به چنین آمارهایی کاملاً اعتماد کرد، اما به هر حال افزایش روز افزون طلاق را نمیتوان نادیده گرفت. اگر به این مسأله، کاهش میزان ازدواج را بیفزاییم نتیجه خواهیم گرفت که دستگاههای مختلف از جمله دستگاههای فرهنگی کشور در مورد ایجاد و استحکام خانواده موفقیت چندانی نداشتهاند. برخی کارشناسان آشنا شدن زنان با حقوق خود و استقلال مالی را از علل ازدیاد این پدیده دانسته و آن را مثبت ارزیابی کردهاند. این نکته گویای ضعف شدید در نظام کارشناسی کشور و نشان گر وجود معضلاتی دیگر است. این که افزایش سطح تحصیلات و اشتغال بانوان زمینههای تخاصم در خانواده را افزایش دهد نیز نشان از وجود نابسامانی در نظام آموزشی و اشتغال در کشور دارد.
3ـ2. زنان تنها. بر طبق آمار ارایه شده توسط برخی مسؤولان ذیربط تعداد دختران مجرد در مقطع سنی 15 تا 39 سال 7/1 میلیون نفر بیش از پسران است. این بدان معناست که اگر هر یک از پسران مجرد با یک دختر ازدواج کند، 7/1 میلیون دختر مجرد باقی میمانند. به علاوه به دلیل مهاجرت 41% از دختران روستایی مجرد ماندهاند.3
از سوی دیگر آمارها نشان میدهد که بیش از یک میلیون نفر «زن سرپرست خانواده» وجود دارد که به دلیل طلاق یا مرگ همسر مسؤولیت سرپرستی خانواده را بر عهده دارند.4 میزان فقر و بیسوادی در این خانوادهها به طرز معناداری بیش از متوسط عمومی است و دولت هم در شرایط کنونی امکان حمایت اقتصادی لازم از آنان را ندارد. وجود زنان تنها و زنان سرپرست خانواده، صرف نظر از مسائل اقتصادی، پیامدهای دیگری از جمله بحرانهای روحی ناشی از احساس تنهایی و عدم وجود پشتوانه عاطفی و بحرانهای جنسی را به همراه دارد. زنان خود سرپرست به دلیل مشکلات مختلف در مقابل حوادث مختلف از جمله بزهکاری جنسی آسیب پذیرتر نشان میدهند.
4ـ2. استفاده ابزاری از زن. در دهه اخیر رسانهها به ویژه رسانههای تصویری و مجلات سینمایی در توسعه ابتذال، ازدیاد زمینههای تحریک جنسی جوانان و حمله به ارزشهای زن مسلمان نقش مؤثری ایفا کردهاند. این حرکت ارتجاعی و ضدارزشی در قالب فیلمها و سریالها، رمانها و گزارشهای تصویری به جامعه جوان کشور صورت گرفته است. بانیان این حرکت یا کسانی بودند که دغدغه نان را بر دغدغههای فرهنگی ترجیح میدادند و یا مزدورانی بودند که بهترین راه مقابله با نظام اسلامی را ترویج فرهنگ ابتذال میدانستند. از سوی دیگر سیاستهای موجود در دستگاههای فرهنگی کشور و مدیریت ضعیف این نهادها برترین فرصت را به دست ابتذال گرایان داد تا هم از امکانات بیت المال بهرهمند شوند و هم نظام اسلامی را به سختگیری و انقباض متهم سازند. در این میان سکوت نهادهای زنانه در مقابله با حرکتی که به تحقیر زن ایرانی و هتک حرمت وی منجر میشود، بسیار نگران کننده است.
5 ـ2. زنان خیابانی. پدیده زنان خیابانی گرچه منحصر به جامعه ما و مخصوص زمان حاضر نیست اما گسترده شدن آن امنیت اجتماعی را به شدت به مخاطره انداخته است. برخی علل رویکرد زنان به روسپیگری را فقر، اعتیاد و نزاعهای خانوادگی دانستهاند. به نظر میرسد آن چه بیش از عوامل یاد شده در ازدیاد این پدیده شوم مؤثر بوده، رواج مؤلفههای فرهنگ غرب و دوری از فرهنگ اسلامی، سختتر شدن ازدواج در کنار سهولت امکان برقراری رابطه نامشروع است.
مشکلات ناشی از این پدیده به قدری است که امروزه دستگاههای کارشناسی کشور به دنبال راهی برای کنترل این پدیدهاند.
متأسفانه سطحی نگری و انفعال در برابر مجامع بین المللی برخی دستگاهها را به تنظیم طرح هایی سوق داده است که یادآور مراکز فساد در رژیم گذشته است و بیش از آن که مشکل روسپی گری را در جامعه حل کند به کم کردن مشکل روسپیان توجه دارد. بی شک حل این معضل در گرو عزم مسؤولان کشور، نهادهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و انتظامی و مشارکت مردمی است که از یک سو ازدواج ساده به یک هنجار فراگیر و پسندیده تبدیل گردد، و از سوی دیگر استفاده از قوه بازدارنده، زمینههای خوف از ارتکاب فساد را افزون سازد.
6 ـ 2. افزایش بیماریهای جنسی. در چند سال اخیر بیماریهای جنسی به ویژه ایدز افزایش نگران کنندهای یافته است. این مسأله دستگاههای مختلف کشور را به تدوین طرحهایی برای کنترل این گونه بیماریها سوق داده است. برخی مطبوعات همراه با گروهی از کارشناسان، آموزشهای بهداشت جنسی به نوجوانان و جوانان را گزینه خوبی برای حل این معضل دانستهاند. پیش از آن نیز «صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف)» آموزش بهداشت جنسی و سقط جنین به نوجوانان را راه حلی مناسب برای پیشگیری از بیماریهای جنسی دانسته بود. به نظر میرسد چنین نگرشی به مسأله ناشی از کم توجهی به ابعاد مختلف مسأله است. در شرایطی که دستگاههای آموزشی و فرهنگی کشور به مسؤولیت خطیر خود در مورد پرورش اخلاقی نوجوانان و تقویت روحیه عفاف و پرهیزکاری در آنان، عمل نمیکنند، ارایه آموزشهای جنسی به آنان به معنای کم کردن دغدغه در برقراری تماس با جنس مخالف و ازدیاد آمار بزهکاریهای جنسی است. شایسته است که آموزشهای نوجوانان از مقطع بلوغ تا زمان ازدواج قانونی بر محوریت عفت و دوری از گناه باشد و آموزشهای بهداشت جنسی به مقطع ازدواج منتقل گردد.
7 ـ 2. کاهش امنیت اجتماعی دختران. امروزه دختران و زنان از افزایش مزاحمتهای خیابانی در معابر عمومی و پارکها گلهمندند و مسؤولین مربوطه را به سهل انگاری در برخورد با این پدیده متهم میسازند.
برخی از مسؤولین ذی ربط نیز به جای پاسخ گویی مناسب و برآوردن انتظارات مردمی به توجیهاتی میپردازند که بیشتر به سخنان وکیل مدافع متهمان شباهت دارد. اظهار عجز از نحوه مقابله با مزاحمان نوامیس، خود به معنای صدور روادید فعالیت برای آنهاست. اختلاف نظرهای مدیران و مسؤولان در چگونگی مقابله با این پدیده و عدم اتخاذ شیوههایی که از قدرت بازدارندگی کافی برخوردار باشد، خود در شیوع این پدیده مؤثر است.
1 - 3. بحران اشتغال: حضور گسترده دختران در رشتههای دانشگاهی با وجود آنکه نشان از افزایش سطح علمی دختران دارد از زاویهای دیگر نگرانی هایی را برانگیخته است. در سالیان آینده انبوه دختران فارغالتحصیل به بازار کار روانه میشوند و کارفرمایانیکه به جذب نیروهای ارزانتر و انعطاف پذیرتر راغباند، آنان را در اولویت جذب قرار میدهند. با توجه به بحران شدید بیکاری که در حال و آینده دامنگیر جامعه ماست، ورود دختران به بازار کار به معنای بالا رفتن میزان بیکاری مردان است. به بیان دیگر نظام فرهنگی و قانونی موجود، مرد را موظف به سرپرستی خانواده و تأمین اقتصاد آن میداند در حالی که زمینههای لازم برای تحقق آن را در اختیار او نگذاشته است. نتیجه آنکه تمایل پسران به ازدواج بیش از گذشته کاهش مییابد و دختران شاغل نیز کمتر حاضر به ازدواج با همسران بیکار خواهند بود.
از نگاهی دیگر حضور دختران در رشتههای مختلف دانشگاهی اگر مقدمه جذب آنان به بازار کار نباشد بسیاری از آنان را با بحران روحی مواجه میسازد. همه این مسائل معادلهای پیچیده را رقم زده است که حل آن جز با اصلاح نظام آموزشی و نظام اشتغال میسور نیست.
با توجه به این نکته مهم که بسیاری از زنان سرپرست خانواده برای گذران زندگی خود و فرزندان نیازمند جذب به بازار کار هستند، اولویت واگذاری فرصتهای شغلی به سرپرست خانواده، چه مرد و چه زن، از ضرورتهای حال و آینده جامعه ماست.
2 - 3. بحران جنسی: آسان شدن زمینههای ارتکاب محرّمات و سخت شدن تشکیل خانواده، افزایش آمار دختران تنها، همراه با رشد آمار بیکاری و فقر و همچنین بالا رفتن آستانه رضایت از زندگی که زمینههای تشکیل روابط جنسی سالم در چار چوب خانواده را کاهش میدهد، وضعیتی نامطلوب را ترسیم مینماید. در برخی از کشورها که شرایطی مشابه جامعه ما داشتند، پذیرش الگوهای توسعه غربی آنان را به راههایی کشانید که به مراکز عمده تجارت سکس در جهان تبدیل گردیدند و مسؤلان این کشورها هم نه تنها با این پدیده کنار آمدند که آن را ابزار مناسبی برای توسعه صنعت جهانگردی و راه مناسبی برای درآمدزایی یافتند. امروزه توسعه زمینههای تحریک شهوت، کم شدن نظارت عمومی و سهلانگاری برخی دستگاههای برنامه ریز، جامعه را به سویی سوق داده است که بیم آن میرود تا به خطای تاریخی بزرگی گرفتار شود و به نحوی احساس کند که راهی جز کنار آمدن با این پدیده شوم ندارد. در این صورت جامعه نه تنها با نهادینه شدن روسپیگری در شکل حرفهای آن، که با رواج ارتباطات نامشروع حتی در سنین کودکی و نوجوانی و با همزیستیهای آزاد، خارج از چارچوب ازدواج، روبهرو خواهد شد.
3 ـ 3. مسأله حجاب: در سالیان اخیر با رواج فرهنگ ابتذال و سهل انگاری برخی دستگاهها به ویژه نهادهای فرهنگی با حرکت واپس گرایی مواجه شدهایم که زنان ما را با تحقیر در مقابل فرهنگ بیگانه به تبرج و خودنمایی سوق میدهد. آنچه بر این نگرانی میافزاید رواج مقالاتی است که در سالیان اخیر به انتقاد از حجاب پرداخته و یا آن را مسألهای شخصی دانستهاند که از حوزه نظارت اجتماعی بیرون است.4
به نظر میرسد تشکیل محافل و مجالس مختلط با هدف ایجاد فضاهایی که تظاهر به خودنمایی و کشف حجاب در آن میسّرتر باشد، در راستای کم کردن حساسیتهای عمومی تا مرحله کشف حجاب کامل است.
4 ـ 3. بحران نسلها: کاهش نقش مدیریتی پدر در خانواده، کم شدن حضور مادران در خانه، کم شدن نقش نظارتی والدین به ویژه با توجه به کم شدن نظارت اخلاقی اولیای مدارس و کم شدن نظارت اجتماعی، ایجاد رقبای سرسخت برای خانواده و سپرده شدن نقش تربیتی به رسانههای تصویری، زمینه ساز کمشدن پیوند اعضای خانواده و کاهش تأثیرگذاری والدین بر فرزندان است. امروزه در برخی کشورها از جمله کشور ما شعار «دموکراسی در خانواده» به جای سیستم «مدیر محور» کنونی مطرح شده است. این بدان معنااست که هر یک از اعضا به ویژه فرزندان میتوانند مستقل از دیگران و آنگونه که مایل باشند زندگی کنند و والدین حق وادار کردن آنان به اتخاذ شیوهای معیّن را ندارند. نتیجه آنکه، کودک در حساسترین شرایط زندگی که نیازمند شکلگیری شخصیت خود است از هدایت و نظارت والدین که بیشترین دغدغه در حمایت از فرزندان خود را دارند تا حدود زیادی محروم میشود، و رسانههای تهذیب ناشده، نقش والدین و معلم کودکان را ایفا میکنند. کم شدن نظارت والدین بر فرزندان، سنین بزهکاری را به شدت کاهش خواهد داد به گونهای که در آینده شاهد ازدیاد جرم و جنایت توسط کودکان و نوجوانان خواهیم بود. احیای خانواده و تقویت کارآمدی و پویایی آن ضرورتهای حال و آینده جامعه ماست.
1 ـ 4. ضعف کارشناسی: کمبود پژوهشهای تولیدی در کشور،کثرت مقالات، کتب و گفته هایی که در حکم ترجمهای از آثار دیگران اند و فراوانی کارهای تکراری نشان میدهد که کارشناسیهای انجام شده در کشور با مشکل سطحینگری و انفعال مواجه است. نتیجه ضعف کارشناسیها در حوزه زنان، در مسألهیابی، اولویت گذاری،توصیف و تحلیل و ریشه یابی، الگو سازی و طراحی برنامه عمل ملی مشهود است و نهادهای مختلف را به پرداختن به مسائل درجه دو و غیر مهم مشغول و یا در برنامهریزیهای اصلاحگرانه در مسیری میافکند که مسائل زنان را پیچیدهتر میسازد. امروزه تحلیل مسائل زنان جامعه ما از دریچه نگاه دیگران از مشکلاتی است که دستگاه برنامهریزی کشور با آن مواجه است.
2 ـ 4. ضعف پژوهشهای بنیادین: امروزه برنامهها و طرحهای حمایتی از زنان و تحلیلهای ارایه شده بر مبانی شفاف دینی استوار نیست و گونهای از التقاط را تداعی میکند. ضعف پژوهشهای بنیادین و عدم تبیین دیدگاهها و آموزههای دینی در حوزه زن و خانواده که مسؤولیّت آن از یک سو متوجه حوزههای علوم دینی و از سوی دیگر متوجه دستگاه برنامهریزی کشور است، سبب شده است که کارشناسان فن نگاه خود را به کانونهایی دیگر که برنامههای روشن و طرحهای مشخصی دارند، معطوف سازند. شیفتگی در برابر فرهنگ جهان غرب نیز در رویکرد به مفاهیم بنیادین این فرهنگ در تنظیم برنامههای اجتماعی بی تأثیر نیست. نتیجه آنکه شاخصههای توسعه غربی با مفهوم رایج آن ملاک ارزیابی رشد یا انحطاط جامعه زنان ما قرار گرفته و در نتیجه ما را در برنامهریزیهای کلان به مسیرهایی خواهد برد که سعادت جامعه را در پینخواهد داشت.
3 ـ 4. فقدان نگاه کلان به مسائل زنان در دو موضع خود را نشان میدهد. اول آن که مسائل زنان جدا از مسائل اقشار دیگر تحلیل میشود، حال آن که مشکلات این قشر به ویژه در عصر جدید با مسائل تمامی اقشار جامعه گره خورده است؛ و دوم آن که موضوعات و محورهای مورد بررسی جدا از موضوعات دیگر تحلیل و بررسی میگردد.
4 ـ 4. ناهماهنگی در دستگاههای مختلف: امروزه دستگاههای مختلف در قوای مقننه، مجریه و قضائیه مصمم به حل مشکلات زناناند، اما فقدان هماهنگی لازم میان این نهادها آنان را به تصمیمات کم و بیش متناقض سوق میدهد و یا هم پوشی لازم در برنامهریزیها حاصل نمیشود. به عنوان مثال در حالی که رهبران اصلی نظام، جهانی سازی را مورد انتقاد جدی خود قرار دادهاند و بر ضرورت ایستادگی در برابر آن پای میفشارند، در بخش هایی از دستگاه برنامهریزی کشور بر الحاق ایران به «معاهده محو کلیّه اشکال تبعیض علیه زنان» در راستای هماهنگی با جهانی سازی پافشاری میشود.
5 ـ 4. مدیریتهای ناکارآمد: ضعف کارشناسی مدیریتها، فقدان گروههای کارشناسی و مشاوران علمی در کنار نهادهای برنامهریز وعدم ارتباط لازم میان نهادهای مختلف کارشناسی همراه با ضعف شخصی برخی مدیران در تحلیل و پیگیری مسائل زنان، برخی نهادها را به سمت اجرای برنامهها و پروژههای پر سر و صدا و کم اثر متمایل کرده است. سیاسی شدن فضای برنامهریزی نیز به فرسوده شدن توانها کمک کرده است.
6 ـ 4. ضعف اطلاعات و آمار: فقدان مرکزی که اطلاعات و آمار را به طور دقیق گردآوری و میان گروههای کارشناسی و دستگاههای مختلف توزیع نماید برنامهریزی صحیح را با مشکلاتی مواجه کرده است. کثرت آمارهای مختلف و ناهمسان، نشانگر عدم وجود پشتوانه علمی لازم در تنظیم آمارها است. برخی آمارها نیز به گونهای است که این شبهه را بر میانگیزد که گروههای مختلف ابتدا به تصمیم رسیدهاند و سپس اقدام به آمار سنجی کردهاند.
7 ـ 4. نفوذ سازمانهای بین المللی: در سالیان اخیر نفوذ سازمانهای بین المللی به ویژه نهادهای وابسته به سازمان ملل در نهادهای مختلف رشد چشمگیری داشته است. نتیجه این نفوذ آن است که در حوزه آموزش، قانون گذاری و برنامهریزی میل به پذیرش الگوهای جهانی افزایش و بالطبع میل به برنامهریزی بر اساس الگوی اسلامی کاهش یافته است.
وجود رهبرانی که دغدغه اصلاحگری دارند و مسائل زنان را به دقت و حساسیت دنبال میکنند و مسؤولانی که همت والای خود را در طبق اخلاص نهادهاند همگی سرمایههای بالفعل ماست. گرچه دستیابی به اهداف متعالی کاری بس سخت و توان گیر است، اما چنین اهدافی آنقدر ارزشمند است که حتی نیل به بخشی از آن از ارزش تلاش مستمر و صبر بر مشکلات نمیکاهد.
1 ـ 6. تقویت تحقیقات بنیادین در حوزهها و دستگاههای کارشناسی: به استناد این پژوهشها میتوان آموزههای دین را در محورهای مختلف از حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد با توجه به شأن فردی، خانوادگی و اجتماعی زن، با نگاهی نظاممند و هماهنگ ترسیم نمود. دستگاههای کارشناسی هم با طرح موضوعات نو و مسائل جدید، پرسشهای میآفرینند که حوزههای دینی موظّف به کشف پاسخهای آنند. دستگاه کارشناسی نیز به نوبه خود اصول کارشناسی مورد نظر خود را در شناخت مباحث زنان و در تحلیل و برنامهریزی تدوین و به تأیید حوزه دینی میرساند و بنابراین تا حد امکان هماهنگی میان دو حوزه در مباحث بنیادین حاصل میگردد.
2 ـ 6. توجه به پژوهشهای تولیدی: پژوهشهایی که بر اجتهاد، ابتکار و نوآوری مبتنی باشد از این ویژگی برخوردار است که میتوان آن را بر اساس انگارههای فرهنگ خودی و ناظر به حل مشکلات بومی تدوین نمود. به علاوه سرمایه گذاری ویژه بر این نوع پژوهشها روح توانستن را در کالبد کارشناسی کشور میدمد و به آنان حیاتی دوباره میبخشد.
3 ـ 6. آموزشهای تئوریک و کارشناسانه: تمامی تأثیرگذاران در حوزه مباحث زنان باید از آموزشهای تئوریک و کارشناسانه در حد نیاز بهرهمند شوند، این آموزشها هم به آنان مبانی استوار، در تحلیل و برنامهریزی میدهد و هم در شناسایی پدیدههای جدید آنان را توانمند میسازد. بدون برخورداری از این آموزشها، فعالیت در حوزه زنان نتیجهای معکوس در بر خواهد داشت.
4 ـ 6. تکمیل چرخه کارشناسی: امروزه اغلب دستگاههای کارشناسی پس از تصویب یک طرح یا لایحه و یا اجرایی شدن بخش نامهها و آیین نامهها از آن مطلع میشوند و با وجود انتقادات کارشناسانه نسبت به این طرحها زمینهای برای پیگیری نمییابند. سزاوار است که نهادهای مختلف در تعامل با جامعه کارشناسی به ویژه کارشناسی دینی، طرحهای پیشنهادی را ابتدا در این نهادها به بحث بگذارند تا بتوانند با توجه به ابعاد مختلف مسأله، موضوع را تحلیل کنند. ایجاد یک رابطه سازمانی و تعریف شده با دستگاههای کارشناسی کشور به معنای حضور آنان در متن برنامهریزی و ایجاد شور و نشاط و خودباوری در آنان است.
5 ـ 6. پیوند حوزه دین و حوزه کارشناسی: وقتی سخن از پیوند این دو حوزه به میان میآوریم به چیزی بالاتر از همدلی و همراهی کارشناسان و علمای دینی نظر داریم. مشکل اصلی ما در ناهماهنگی دین و کارشناسی رایج است و ناهماهنگی جامعه علمی و کارشناسی کشور نیز از همین نکته مهم ناشی شده است. مطلب آن است که علوم انسانی موجود علی الاصول بر مبانی فلسفی خاصی بنیان یافتهاند که نمیتوانند خود را با اهداف دین هماهنگ کنند. هر اصلاح اساسی در کل جامعه، از جمله جامعه زنان، بدون شناخت محورهای آسیب در علوم انسانی و ایجاد تحولات اساسی در این علوم با توجه به پیش انگارههای اسلامی، ناممکن است. بنابراین پیوند میان حوزه دین و کارشناسی، تنها راه دستیابی به اصول کارشناسی دینی و تدوین مجدد علوم انسانی است. اصلاح علوم انسانی، شاخصههای جدیدی به دست میدهد که بر اساس آن میتوان موقعیت زن مسلمان را ارزیابی و تحولات اجتماعی را متناسب با اهداف مورد نظر جهتمند کرد.
6 ـ 6. تدوین طرح جامع: مهمترین ضرورت جامعه ما در حال و آینده تدوین الگوی جامع زن مسلمان بر اساس پیش انگارههای روشن، مستند به اصول ثابت دینی و با تکیه بر نظام تکوینی، نظام اخلاقی و نظام حقوقی زن در اسلام با توجه به ظرفیتهای اجتماعی و تاریخی است. الگوی جامع در حقیقت ترسیم چهره زن آرمانی اسلام در عصر کنونی است که ناظر به ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی زن در حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد به گونهای هماهنگ و جهتمند است. تنها پس از ترسیم این نقطه آرمانی است که با مقایسه وضعیت موجود و مطلوب میتوان نارسایی و مشکلات را شناسایی نمود و پس از آن به تدوین برنامه عمل ملی که برنامه گذار از شرایط موجود به وضعیت مطلوب است، همت نمود. این اقدام اساسی نقشهای جامع به دست میدهد که میتوان بر آن اساس جایگاه و و ارزشمندی تمامی فعالیتهای انجام شده به دفاع از زنان را مشخص نمود. به علاوه اقدام به تدوین این برنامه جامع با ارایه پیش فرضها و مستندات، راه قضاوت دستگاه کارشناسی و نهاد دینی را هموار و پس از مباحثات علمی، این دو نهاد را با سیاست گزاران همراه خواهد نمود.
7 ـ 6. اصلاح نظام آموزشی: اصلاح نظام آموزشی بر اساس نیازهای هر یک از دو جنس به توانمندی هر چه بیشتر و پیشرفت روزافزون آنان منجر خواهد شد. متأسفانه برنامهای که با عنوان «اصلاح کتب درسی بر اساس نگرشهای جنسیتی» در برخی کشورهای غربی اجرا شده و در کشور ما نیز پیگیری میشود از آنجا که بر اساس مبانی نظام مادی و نظریههای فمینیستی استوار شدهاست پیامدهای نامطلوبی خواهد داشت. جهتگیری این اصلاحات به سمت حذف مرزهای زنانه و مردانه و حذف نگرش کلیشهای، یعنی نقش مادری و همسری، است که به نادیده گرفتن تفاوتهای دو جنس، بیتوجهی به انتظارات ویژه از زن و مرد و بالاخره تضعیف هر دو جنس در استفاده از توانمندیهای ویژه و نقش آفرینیهای خاص است.
اصلاحات مورد نظر ما در شکل، محتوا، حجم و رشته بندی تحصیلی خود را نشان میدهد. با توجه به ویژگیهای هر یک از دو جنس و انتظارات و نقش آفرینیهای ویژه میتوان به تفاوت هایی دست یافت. به عنوان مثال اگر استعداد خاصی در زنان، در امور کلامی و هنری احراز شود، شکل ارایه، حجم و محتوای کتب درسی متناسب با این استعداد ویژه تنظیم میشود. به علاوه نظام تحصیلی دختران به گونهای تنظیم میشود که ازدواج لطمهای به ادامه تحصیل و یا به زندگی زناشویی آنان وارد نسازد. امروزه برخی کشورهای غربی به نحوه تشکیل کلاسها و آموزش مختلط که از سوی سازمان ملل ارایه شده اعتراض نموده و افزودهاند که مطالعات کارشناسانه نشان میدهد که تفکیک فضای آموزشی و ارایه مطالب مناسب با ویژگی هر یک از دو جنس در سرعت یادگیری آنان مؤثر است؛ چنانچه توسعه و تقویت رشتهای دبیرستانی و دانشگاهی متناسب با زنان نیز به توانمندی بیشتر آنان در حوزههای تربیتی و فرهنگی میانجامد و تأثیرگذاری آنان را در تحولات اجتماعی افزون میسازد.
8 ـ 6. هماهنگی قانون گذاری و فرهنگسازی: اصرار بر اصلاحات قانونی بدون توجه به اصلاحات در حوزه اخلاق و معرفت نه تنها انتظارات را بر نمیآورد که به تنشهای اجتماعی، عمل زدگی، قشری گری و ایجاد فاصله میان مردم و قانونگذار میانجامد. مهمترین شأن حکومت اسلامی اصلاح ذهنیتها و عقاید، ارتقای اخلاق عمومی و اصلاح عملکردهاست. بنابراین برنامه ریزی برای رشد فضایل اخلاقی در جامعه و تقویت زیر ساختهای معرفتی هماهنگ و مقدم بر اصلاحات قانونی، ضرورتی است که نیاز به ابداع معادلات خاص دارد. در این رابطه سرمایهگذاری ویژه برای تقویت حساسیتهای اجتماعی از جایگاه ویژهای برخوردار است. آحاد جامعه باید نسبت به آینده خود و جامعه، نسبت به سرنوشت همنوعان خود و حتی نسلهای آینده نگران و پیگیر باشند. مفهوم امر به معروف و نهی از منکر به معنای نگرانی عمومی نسبت به سرنوشت یکدیگر است. هر چند ایفای این وظیفه مهم، تکلیف واجب تمامی مردم است، اما خوش باوری است اگر گمان کنیم که در شرایط کنونی بدون سازمان دهی حکومتی تحقق این مهم میسور است. به عبارتی دیگر نظارت عمومی باید شکل سازمانی و نهادینه یابد و نظام اسلامی، پشتوانه روحی و پشتیبان عملی مردم در ایفای این نقش باشد. اصلاح مفاسد اجتماعی و برخورد با جرم و بزهکاری بدون برخورداری از پشتوانه مردمی از عهده نظام خارج است و ورود مردم به این عرصه نیز برنامه ریزی حکومتی را طلب میکند.
9 ـ 6. برخورد جدیتر با جرم و مجرم: مردم باید آثار عزم مسؤولان در برخورد با جرم و فساد را مشاهده کنند. متأسفانه گفتار و کردار برخی مسؤولان نمایانگر نوعی تردید و اختلاف نظر در برخورد با پدیدههایی است که عقل سلیم در مقابله با آن لحظهای تردید نخواهد نمود. فشارهای تبلیغاتی بیگانگان نیز در عملکردهای متزلزل داخلی بیتأثیر نبوده است. شهروندان از هر طبقه و صنف باید در عملکرد مسؤولان، آثار رأفت، رحمت و همیاری را مشاهده کنند، و مجرمان نیز از قاطعیت و خشم آنان در هراس باشند. به ویژه زنان ما در خانواده باید از این که دستگاه قضایی بدون اتلاف وقت و مجامله با سلب کنندگان حقوق و آزادیهای مشروع آنان برخورد میکند، احساس آرامش نمایند.
بیان این نکات هر چند موجز و ناتمام به معنای تأکید این نکته اساسی است که راه برون رفت از معضلات کنونی و دستیابی به افقهای روشن جز با تمسّک به فرهنگ فاطمی و جریان یافتن آن در برنامه ریزی کلان کشور میسور نیست. استمداد از پرتو آن زهره فروزنده طی این راه دشوار را آسان و سعادت رهپویان وصال را تضمین خواهد نمود.
/خ
بی شک مهمترین دستاورد زن ایرانی در عصر نوین انقلاب اسلامی، تعیین روز میلاد زهره عصمت به عنوان روز زن توسط امام امت(ره) بود. این اقدام میمون نه فقط به معنای طرح یک مناسبت و بزرگداشت یک شخصیت بزرگ تاریخی، بلکه به معنای ترسیم جهتگیری حرکت زن ایرانی به سوی «زن برگزیده»، تدوین الگوی برنامه ریزی اجتماعی با محوریت شخصیت فاطمه(س) و اعلام برتری الگوی فاطمی بر الگوهای رایج توسعه زنان در سرتاسر جهان بود. ترسیم الگوی زن مسلمان بر اساس توجه به سه بعد، فردی، خانوادگی و اجتماعی شخصیت فاطمه و تدوین برنامه عملی ملی براساس الگوی فاطمی است که میتواند خط پایانی بر تحقیر تاریخی شخصیت زن و آغازی بر شکوفایی تاریخی زن مسلمان باشد. تنها او که در بُعدِ فردی شخصیت خود عبودیت و معنویت، حیا و عفاف، زهد و تقوا، صبر و گذشت، حکمت و معرفت و توجه به رضایت خداوند را درهم آمیخته بود، میتوانست مظهر «عصمت الهی» گردد؛ و تنها او که در بُعد خانوادگی، مادری دلسوز و انسان ساز و همسری همراه و همراز بود که خانه را محور سازندگی ساخت و شأن خانگی زن را به گونهای مباهاتآمیز ارتقا داد میتوانست اهمیت خانواده را در ایجاد تحولات تاریخی ترسیم نماید و از خانه مسیری به جامعه و تاریخ بگشاید؛ و او که در بعد اجتماعی، خروشی مقدس در برابر حاکمیت نامشروع، حضوری سازنده در جبهههای دفاع از ارزشها وحمایتی مستمر از امام معصوم(ع) و جلوه ایثار و دیگر گرایی بود، توانست حضوری همیشگی در همیشه تاریخ تحولات اجتماعی بشر داشته باشد، و زخم ناشی از تحقیر جنس زن را التیام بخشد. مگر شخصیتی تحقیر شده و روحیهای لگدمال شده میتواند یک تنه در برابر جبهه باطل سر برافرازد وتاریخ را با خطبه تاریخی خود به قضاوت نشاند؟ شخصیتی این چنین جامع را به حق میتوان بزرگترین نشانه خداوند و «الگوی جامع زن مسلمان» نامید و او را مقیاس پیشرفت یا عقب گرد زنان یک جامعه دانست.
متأسفانه پس از گذشت بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و طرح الگوی فاطمی باید اعتراف کنیم که اقدامی اساسی و سازماندهی شده در جهت تبیین الگوی فاطمی و مبنا قرار دادن آن در برنامهریزی کلان اجتماعی و تبدیل ابعاد وجودی ایشان به شاخصههای توسعه اجتماعی و انسانی صورت نگرفته است. میتوان سطحی نگری، شعارزدگی، روزمرهگی، کم کاری و التقاط را عوامل این ناکامی دانست.
از سوی دیگر نظام استکباری و وابستگان داخلی با تکیه بر همین ناکامی، تلاشهای گستردهای برای ناکارآمد نشان دادن الگوی فاطمی و طرح الگوهای بیگانه آغاز کردهاند. تلاش برای جایگزین ساختن هشتم مارس به جای بیستم جمادی الثانی، جایگزینی روز جهانی خانواده به جای بیست و پنجم ذی الحجه، روز نزول سوره «هل اتی» و روز خانواده در نظام اسلامی و تلاش هایی که به منظور تحمیل «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» صورت گرفت تنها بخشی از این فعالیتها و به منظور متوجه کردن زن مسلمان به خارج از مرزهای فرهنگی خود، در پیگیری مطالبات و حقوق خویش است. این در حالی است که نظام غرب خود در پیگیری مطالبات زنان و ارایه الگویی جامع که به کارآمدی و نقش آفرینی زن در خانه واجتماع و ایجاد زمینه تفاهم و رفع زمینههای تخاصم میان دو جنس بیانجامد به بن بست رسیده است. وجود معضلات شدید اخلاقی در جوامع غرب، سست شدن بنیان خانواده و کاهش نقش زن به عنوان مادر و همسر، با وجود رشد شاخصهای موجود در الگوی توسعه در این کشورها از یک سو و تولد دیدگاههای «پست فمینیستی» که به انتقاد از آموزههای کلیشهای فمینیستی پرداختهاند، از سوی دیگر، شاهدی بر ناکارآمدی الگوی توسعه زنان و شاخصهای آن در جهان غرب است.
امروزه با گذشت بیش از دو دهه از انقلاب بر این ادّعا پای میفشاریم که موفقیتهای چشمگیر زنان ایرانی مرهون توجه به ابعادی از الگوی فاطمی و ناکامیها و عقب گردها هم ناشی از بیتوجهی به همین الگو و یا توجه به الگوهای بیگانه است.
«دفتر مطالعات و تحقیقات زنان» خود را موظف میداند که با ارایه گزارشی آسیب شناسانه از موفقیتها و ناکامیهای نظام اسلامی در عرصه زنان و توجه به بحرانهای پیش رو، توجه کارگزاران نظام اسلامی و فرهیختگان را به نکاتی جلب نماید که دستیابی به الگوی فاطمی و ایجاد اصلاحات اجتماعی به نفع جامعه زنان را تسهیل مینماید. پیشاپیش بر این نکته پای میفشاریم که توصیف و تحقیق وضعیت موجود، ترسیم افقهای پیش رو و تبیین برنامه اصلاحات اجتماعی مسألهای نیست که با بضاعتی اندک، فرصتی محدود و در قالب نوشتاری موجز قابل طرح باشد.
1. دستاوردها
موفقیتهای زنان ما در سالیان گذشته از یک سو حاصل تلاش و روشن بینی آنان و از سوی دیگر نتیجه اهتمام و روشن گری رهبران و اهتمام مسؤولان اجرایی کشور بوده است. برخی از این دستاوردها عبارتند از:1 ـ 1. خودباوری. مهمترین تأثیر انقلاب اسلامی در جامعه زنان را باید در تحوّل شخصیت زن ایرانی و تبدیل زنان خود باخته و یا سرخورده و سردرگم به زنانی دانست که نه تنها آرمان شهر خود را در داستانهای تخیّلی زن غربی جست و جو نمیکردند، بلکه خود داعیه رهبری زنان جهان را در سر میپروراندند. زن ایرانی در عصر انقلاب افزون بر آن که خود را در تحولات اجتماعی و تاریخی کشور خود سهیم و دارای نقش تعیین کننده میدانست، نیم نگاهی نیز به زنان دیگر داشت تا طرحی نو برای نجات و هدایت آنان درافکند. او گرچه در این عصر به تدوین برنامهای منسجم برای زنان آن سوی مرزها نیندیشید، اما تحولات به وجود آمده در داخل کشورش چراغی فراروی زنان دیگر کشورها به ویژه کشورهای اسلامی گردید. امروزه زن مسلمان فرهیخته در هر کشوری به راه سومی میاندیشد که نه برآمده از جمود و تحجر است و نه محصول خودباختگی در برابر غرب و البته خود را در شناخت این راه سوم مدیون زن ایرانی میداند.
2 ـ 1. ارزشمندی. زن ایرانی در عصر انقلاب اسلامی آنگاه به جایگاه ارزشی خود رسید که تجلی ارزشهای انسانی شده بود؛ در صفوف راه پیماییها و پیشاپیش مردان تجلی شهامت و حضور، در طول انقلاب و دفاع مقدس تجلی ایثار و گذشت و از بزرگترین سرمایههای زندگی خود، در زمان حملات مکرر دشمن تجلی مقاومت، پس از شهادت همسر و فرزند تجلی صبر، در صحنههای اجتماعی تجلی عفاف و در عرصه دفاع و سازندگی تجلی تلاش و استقامت.
به جرأت میتوان گفت که زنان ما به ویژه در دوران دفاع مقدس احیاگر روحیه دلاوری و شجاعت در قهرمانان جبهههای کارزار و پرورش دهنده نسلی نو بودند که شهادت درراه آرمانهای مقدس را سعادت میشمردند.
3 ـ 1. حضور اجتماعی. تغییر نظام سیاسی و پاکتر شدن فضای اجتماعی فرصتی به دست داد تا زن مسلمان با ارتقای رفتار اجتماعی خویش چهرهای از خود ارایه دهد که نه به معنای انزوا بود و نه با تبرّج و خودنمایی ملازمتی داشت. او به خوبی دریافته بود که مشارکت اجتماعی ضرورتا نه به معنای حضور فیزیکی در کوچه و خیابان و احراز مشاغل اقتصادی، که به معنای تأثیر هرچه بیشتر در تحولات اجتماعی در مسیر سعادت بشری است. کم شدن زمینههای اختلاط در برخی محیطهای کار نیز در افزایش حضور و اقدام به فعالیتهای اطمینان بخش آنان مؤثر بود.
4 ـ 1. حضور در عرصههای زنانه. آمار گویای آن است که در دو دهه گذشته حضور زنان در فعالیتهایی که با روحیات زنانه سازگارتر و یا در ارتباط با جامعه زنان است، رشد معناداری یافته است. تغییر موازنه در فعالیتهایی چون پزشکی زنان، پرستاری، مامایی، تحصیل، تحقیق و تدریس به ویژه برای زنان و دهها نمونه دیگر شاهد آن است که زن ایرانی به جدّ خواهان حضور در چنین عرصه هایی است و بی شک سیاستگذاریهای متقن و هماهنگ میتواند در توسعه و جهت مندی این حضور نقشی بیش از پیش ایفا نماید.
5ـ1. رشد علمی. بالا رفتن میزان باسوادی دختران تا بیش از 90% کم شدن فاصله بی سوادی میان پسران و دختران، ارتقای تحصیلات تا سطوح عالی، رشد اطلاعات علمی و ازدیاد سریع پژوهشگران زن تنها یکی از شاخصههای رشد علمی زنان در دو دهه گذشته است. آن چه از اهمیت بیشتری برخوردار است ظهور طبقهای از زنان فهمیده و روشن نگر است که تحولات داخلی و بین المللی را پیگیری میکنند و به تغییر موازنه جهان اسلام در مقابل نظام استکبار میاندیشند و میکوشند تا به معادلهای دست یابند که جامعه اسلامی به ویژه زنان را در برابر هجوم فتنههای آخرالزمان به ویژه خطراتی که از ناحیه تهاجم فرهنگ بیگانه و پروژه جهانی سازی وارد میشود، محافظت نماید. آن چه امیدواری را افزون میسازد آهنگ رو به رشد تعداد این زنان است.
6 ـ 1. توجه بیشتر به شأن مادری و همسری. زنان ما دریافتند که مادری و همسری دو فعالیت خطیر، پیچیده و مهم است که بیشترین تأثیر را در توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایفا میکند. تجربه انقلاب و دفاع مقدس حقیقت این کلام امام را که «از دامن زن مرد به معراج میرود» به آنان چشانید و تجربهای برای دوران سازندگی در اختیارشان گذاشت. آنان به خوبی به نقش تربیتی خود در خانواده آگاه شدند و امروزه به دنبال ارتقای آگاهیهای خود برای توانمندتر شدن در این امر خطیرند.
7 ـ1. توجه به آموزش غیر رسمی زنان. در دهه اخیر آموزش غیر رسمی زنان به ویژه از طریق رسانههای عمومی توسعه یافته است. این آموزشهای فراگیر گرچه نیازمند پالایش و تکمیل است، گویای این واقعیت است که مسؤولان نظام و رسانههای عمومی هم به نقش منحصر به فرد زنان در زندگی خانوادگی و کاهش معضلات اخلاقی در جامعه واقفند، و هم رسالت مهم رسانهها را زمینه ورود به عرصه پرورش زنان و مادران کارآمد میدانند.
8 ـ1. توجه به مسائل زنان. اگر در گذشته این سرزمین مسائل اصلی جامعه زنان در پس غبارهای جهالت و تحجر نادیده گرفته و یا در پشت زرورقها و لعاب هایی از تجدّد زدگی پنهان میماند و یا وارونه تفسیر میشد، ظهور نسل جدید زنان و هدایت رهبرانی که هم خود را به حلّ مشکلات زنان موظف میدیدند و هم قدرت تشخیص مسائل واقعی آنان را داشتند و وجود مسؤولانی که دغدغه حل مشکلات واقعی جامعه را داشتند، فرصتی به دست داد تا دریچهای نو به حل مسائل زنان گشوده شود. امروزه گرچه اعتراف میکنیم که در پیگیری این مهم افتان و خیزان بودهایم، اما بر این باوریم که شکستن سدهایی که دفاع از زنان را به منزله بیگانگی با معارف اسلام میدانست و یا مسائل آنها را به شبهاتی نیازمند پاسخ گویی تنزل میداد، شکسته شده است و امروزه بسیاری از نهادهای فرهنگی و دینی خود را موظف به تحلیل و پیگیری مسائل زنان میدانند. این مهم مسؤولیت نهادهای حکومتی و غیر دولتی را دو چندان میکند. امروزه زنان فرهیخته ما به حق این انتظار را دارند که به دور از شعارزدگی و عوام فریبی مشکلات زنان تحلیل و اولویت گذاری شده و با همت اقشار مختلف جامعه مرتفع گردد.
2. موانع و مشکلات
امروزه جامعه زنان ما، با وجود تلاشهای در خور تحسین نظام اسلامی، از مشکلات و معضلاتی رنج میبرد که با چشم فروبستن از آنها، آیندهای تأسف بار دور از دسترس نخواهد بود. برخی از موانع و ناکامیهای موجود را به شرح ذیل میتوان برشمرد:1 ـ 2. بالا رفتن سن ازدواج. آمارهای موجود نشان از بالا رفتن سریع سن ازدواج به ویژه در میان دختران دارد، در کشوری که در زمره جوانترین کشورهای جهان محسوب میگردد و نوجوانان و جوانان آن بیشترین درصد جمعیتی کشور را دارا هستند، ازدیاد فاصله میان سن بلوغ و سن ازدواج، به ویژه با توجه به این نکته که فرهنگ اسلامی یگانه راه ارضای تمایلات جنسی را ازدواج دانسته، بسیار نگران کننده و آسیب زاست. این نگرانی آن گاه افزون میگردد که تعدادی از کارشناسان و مسؤولان بالا رفتن سن ازدواج را پدیدهای مثبت و نشانه رشد فکری جوانان ارزیابی کنند. این بدان معناست که آنان به دنبال معادلهای برای خروج از این بحران نیستند و چشم بر پیامدهای تأخیر ازدواج میبندند. میتوان ادعا کرد که تجرد از عوامل مهم اعتیاد، روابط نامشروع جنسی، بزهکاریهای اخلاقی، مشکلات روانی و حتی رفتارهای غیر متعادل سیاسی و اجتماعی است.
2ـ2. افزایش آمار طلاق. امروزه آمار تکان دهندهای از افزایش میزان طلاق در خانوادهها به گوش میرسد تا آن جا که برخی مسؤولان، ایران را در زمره چند کشور پرطلاق دنیا دانستهاند. گرچه در کشوری که سیستم علمی دقیقی برای سنجش پدیدههای اجتماعی وجود ندارد، نمیتوان به چنین آمارهایی کاملاً اعتماد کرد، اما به هر حال افزایش روز افزون طلاق را نمیتوان نادیده گرفت. اگر به این مسأله، کاهش میزان ازدواج را بیفزاییم نتیجه خواهیم گرفت که دستگاههای مختلف از جمله دستگاههای فرهنگی کشور در مورد ایجاد و استحکام خانواده موفقیت چندانی نداشتهاند. برخی کارشناسان آشنا شدن زنان با حقوق خود و استقلال مالی را از علل ازدیاد این پدیده دانسته و آن را مثبت ارزیابی کردهاند. این نکته گویای ضعف شدید در نظام کارشناسی کشور و نشان گر وجود معضلاتی دیگر است. این که افزایش سطح تحصیلات و اشتغال بانوان زمینههای تخاصم در خانواده را افزایش دهد نیز نشان از وجود نابسامانی در نظام آموزشی و اشتغال در کشور دارد.
3ـ2. زنان تنها. بر طبق آمار ارایه شده توسط برخی مسؤولان ذیربط تعداد دختران مجرد در مقطع سنی 15 تا 39 سال 7/1 میلیون نفر بیش از پسران است. این بدان معناست که اگر هر یک از پسران مجرد با یک دختر ازدواج کند، 7/1 میلیون دختر مجرد باقی میمانند. به علاوه به دلیل مهاجرت 41% از دختران روستایی مجرد ماندهاند.3
از سوی دیگر آمارها نشان میدهد که بیش از یک میلیون نفر «زن سرپرست خانواده» وجود دارد که به دلیل طلاق یا مرگ همسر مسؤولیت سرپرستی خانواده را بر عهده دارند.4 میزان فقر و بیسوادی در این خانوادهها به طرز معناداری بیش از متوسط عمومی است و دولت هم در شرایط کنونی امکان حمایت اقتصادی لازم از آنان را ندارد. وجود زنان تنها و زنان سرپرست خانواده، صرف نظر از مسائل اقتصادی، پیامدهای دیگری از جمله بحرانهای روحی ناشی از احساس تنهایی و عدم وجود پشتوانه عاطفی و بحرانهای جنسی را به همراه دارد. زنان خود سرپرست به دلیل مشکلات مختلف در مقابل حوادث مختلف از جمله بزهکاری جنسی آسیب پذیرتر نشان میدهند.
4ـ2. استفاده ابزاری از زن. در دهه اخیر رسانهها به ویژه رسانههای تصویری و مجلات سینمایی در توسعه ابتذال، ازدیاد زمینههای تحریک جنسی جوانان و حمله به ارزشهای زن مسلمان نقش مؤثری ایفا کردهاند. این حرکت ارتجاعی و ضدارزشی در قالب فیلمها و سریالها، رمانها و گزارشهای تصویری به جامعه جوان کشور صورت گرفته است. بانیان این حرکت یا کسانی بودند که دغدغه نان را بر دغدغههای فرهنگی ترجیح میدادند و یا مزدورانی بودند که بهترین راه مقابله با نظام اسلامی را ترویج فرهنگ ابتذال میدانستند. از سوی دیگر سیاستهای موجود در دستگاههای فرهنگی کشور و مدیریت ضعیف این نهادها برترین فرصت را به دست ابتذال گرایان داد تا هم از امکانات بیت المال بهرهمند شوند و هم نظام اسلامی را به سختگیری و انقباض متهم سازند. در این میان سکوت نهادهای زنانه در مقابله با حرکتی که به تحقیر زن ایرانی و هتک حرمت وی منجر میشود، بسیار نگران کننده است.
5 ـ2. زنان خیابانی. پدیده زنان خیابانی گرچه منحصر به جامعه ما و مخصوص زمان حاضر نیست اما گسترده شدن آن امنیت اجتماعی را به شدت به مخاطره انداخته است. برخی علل رویکرد زنان به روسپیگری را فقر، اعتیاد و نزاعهای خانوادگی دانستهاند. به نظر میرسد آن چه بیش از عوامل یاد شده در ازدیاد این پدیده شوم مؤثر بوده، رواج مؤلفههای فرهنگ غرب و دوری از فرهنگ اسلامی، سختتر شدن ازدواج در کنار سهولت امکان برقراری رابطه نامشروع است.
مشکلات ناشی از این پدیده به قدری است که امروزه دستگاههای کارشناسی کشور به دنبال راهی برای کنترل این پدیدهاند.
متأسفانه سطحی نگری و انفعال در برابر مجامع بین المللی برخی دستگاهها را به تنظیم طرح هایی سوق داده است که یادآور مراکز فساد در رژیم گذشته است و بیش از آن که مشکل روسپی گری را در جامعه حل کند به کم کردن مشکل روسپیان توجه دارد. بی شک حل این معضل در گرو عزم مسؤولان کشور، نهادهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و انتظامی و مشارکت مردمی است که از یک سو ازدواج ساده به یک هنجار فراگیر و پسندیده تبدیل گردد، و از سوی دیگر استفاده از قوه بازدارنده، زمینههای خوف از ارتکاب فساد را افزون سازد.
6 ـ 2. افزایش بیماریهای جنسی. در چند سال اخیر بیماریهای جنسی به ویژه ایدز افزایش نگران کنندهای یافته است. این مسأله دستگاههای مختلف کشور را به تدوین طرحهایی برای کنترل این گونه بیماریها سوق داده است. برخی مطبوعات همراه با گروهی از کارشناسان، آموزشهای بهداشت جنسی به نوجوانان و جوانان را گزینه خوبی برای حل این معضل دانستهاند. پیش از آن نیز «صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف)» آموزش بهداشت جنسی و سقط جنین به نوجوانان را راه حلی مناسب برای پیشگیری از بیماریهای جنسی دانسته بود. به نظر میرسد چنین نگرشی به مسأله ناشی از کم توجهی به ابعاد مختلف مسأله است. در شرایطی که دستگاههای آموزشی و فرهنگی کشور به مسؤولیت خطیر خود در مورد پرورش اخلاقی نوجوانان و تقویت روحیه عفاف و پرهیزکاری در آنان، عمل نمیکنند، ارایه آموزشهای جنسی به آنان به معنای کم کردن دغدغه در برقراری تماس با جنس مخالف و ازدیاد آمار بزهکاریهای جنسی است. شایسته است که آموزشهای نوجوانان از مقطع بلوغ تا زمان ازدواج قانونی بر محوریت عفت و دوری از گناه باشد و آموزشهای بهداشت جنسی به مقطع ازدواج منتقل گردد.
7 ـ 2. کاهش امنیت اجتماعی دختران. امروزه دختران و زنان از افزایش مزاحمتهای خیابانی در معابر عمومی و پارکها گلهمندند و مسؤولین مربوطه را به سهل انگاری در برخورد با این پدیده متهم میسازند.
برخی از مسؤولین ذی ربط نیز به جای پاسخ گویی مناسب و برآوردن انتظارات مردمی به توجیهاتی میپردازند که بیشتر به سخنان وکیل مدافع متهمان شباهت دارد. اظهار عجز از نحوه مقابله با مزاحمان نوامیس، خود به معنای صدور روادید فعالیت برای آنهاست. اختلاف نظرهای مدیران و مسؤولان در چگونگی مقابله با این پدیده و عدم اتخاذ شیوههایی که از قدرت بازدارندگی کافی برخوردار باشد، خود در شیوع این پدیده مؤثر است.
3. بحرانهای پیشرو
سیر تحولات به وجود آمده در سالیان اخیر به گونهای است که از هم اکنون پیش بینی وقوع کانونهای بحران در آینده را ممکن میسازد. هرگونه سهل انگاری و نادیده گرفتن این بحرانها معضلاتی خطیر را بر جامعه تحمیل خواهد نمود.1 - 3. بحران اشتغال: حضور گسترده دختران در رشتههای دانشگاهی با وجود آنکه نشان از افزایش سطح علمی دختران دارد از زاویهای دیگر نگرانی هایی را برانگیخته است. در سالیان آینده انبوه دختران فارغالتحصیل به بازار کار روانه میشوند و کارفرمایانیکه به جذب نیروهای ارزانتر و انعطاف پذیرتر راغباند، آنان را در اولویت جذب قرار میدهند. با توجه به بحران شدید بیکاری که در حال و آینده دامنگیر جامعه ماست، ورود دختران به بازار کار به معنای بالا رفتن میزان بیکاری مردان است. به بیان دیگر نظام فرهنگی و قانونی موجود، مرد را موظف به سرپرستی خانواده و تأمین اقتصاد آن میداند در حالی که زمینههای لازم برای تحقق آن را در اختیار او نگذاشته است. نتیجه آنکه تمایل پسران به ازدواج بیش از گذشته کاهش مییابد و دختران شاغل نیز کمتر حاضر به ازدواج با همسران بیکار خواهند بود.
از نگاهی دیگر حضور دختران در رشتههای مختلف دانشگاهی اگر مقدمه جذب آنان به بازار کار نباشد بسیاری از آنان را با بحران روحی مواجه میسازد. همه این مسائل معادلهای پیچیده را رقم زده است که حل آن جز با اصلاح نظام آموزشی و نظام اشتغال میسور نیست.
با توجه به این نکته مهم که بسیاری از زنان سرپرست خانواده برای گذران زندگی خود و فرزندان نیازمند جذب به بازار کار هستند، اولویت واگذاری فرصتهای شغلی به سرپرست خانواده، چه مرد و چه زن، از ضرورتهای حال و آینده جامعه ماست.
2 - 3. بحران جنسی: آسان شدن زمینههای ارتکاب محرّمات و سخت شدن تشکیل خانواده، افزایش آمار دختران تنها، همراه با رشد آمار بیکاری و فقر و همچنین بالا رفتن آستانه رضایت از زندگی که زمینههای تشکیل روابط جنسی سالم در چار چوب خانواده را کاهش میدهد، وضعیتی نامطلوب را ترسیم مینماید. در برخی از کشورها که شرایطی مشابه جامعه ما داشتند، پذیرش الگوهای توسعه غربی آنان را به راههایی کشانید که به مراکز عمده تجارت سکس در جهان تبدیل گردیدند و مسؤلان این کشورها هم نه تنها با این پدیده کنار آمدند که آن را ابزار مناسبی برای توسعه صنعت جهانگردی و راه مناسبی برای درآمدزایی یافتند. امروزه توسعه زمینههای تحریک شهوت، کم شدن نظارت عمومی و سهلانگاری برخی دستگاههای برنامه ریز، جامعه را به سویی سوق داده است که بیم آن میرود تا به خطای تاریخی بزرگی گرفتار شود و به نحوی احساس کند که راهی جز کنار آمدن با این پدیده شوم ندارد. در این صورت جامعه نه تنها با نهادینه شدن روسپیگری در شکل حرفهای آن، که با رواج ارتباطات نامشروع حتی در سنین کودکی و نوجوانی و با همزیستیهای آزاد، خارج از چارچوب ازدواج، روبهرو خواهد شد.
3 ـ 3. مسأله حجاب: در سالیان اخیر با رواج فرهنگ ابتذال و سهل انگاری برخی دستگاهها به ویژه نهادهای فرهنگی با حرکت واپس گرایی مواجه شدهایم که زنان ما را با تحقیر در مقابل فرهنگ بیگانه به تبرج و خودنمایی سوق میدهد. آنچه بر این نگرانی میافزاید رواج مقالاتی است که در سالیان اخیر به انتقاد از حجاب پرداخته و یا آن را مسألهای شخصی دانستهاند که از حوزه نظارت اجتماعی بیرون است.4
به نظر میرسد تشکیل محافل و مجالس مختلط با هدف ایجاد فضاهایی که تظاهر به خودنمایی و کشف حجاب در آن میسّرتر باشد، در راستای کم کردن حساسیتهای عمومی تا مرحله کشف حجاب کامل است.
4 ـ 3. بحران نسلها: کاهش نقش مدیریتی پدر در خانواده، کم شدن حضور مادران در خانه، کم شدن نقش نظارتی والدین به ویژه با توجه به کم شدن نظارت اخلاقی اولیای مدارس و کم شدن نظارت اجتماعی، ایجاد رقبای سرسخت برای خانواده و سپرده شدن نقش تربیتی به رسانههای تصویری، زمینه ساز کمشدن پیوند اعضای خانواده و کاهش تأثیرگذاری والدین بر فرزندان است. امروزه در برخی کشورها از جمله کشور ما شعار «دموکراسی در خانواده» به جای سیستم «مدیر محور» کنونی مطرح شده است. این بدان معنااست که هر یک از اعضا به ویژه فرزندان میتوانند مستقل از دیگران و آنگونه که مایل باشند زندگی کنند و والدین حق وادار کردن آنان به اتخاذ شیوهای معیّن را ندارند. نتیجه آنکه، کودک در حساسترین شرایط زندگی که نیازمند شکلگیری شخصیت خود است از هدایت و نظارت والدین که بیشترین دغدغه در حمایت از فرزندان خود را دارند تا حدود زیادی محروم میشود، و رسانههای تهذیب ناشده، نقش والدین و معلم کودکان را ایفا میکنند. کم شدن نظارت والدین بر فرزندان، سنین بزهکاری را به شدت کاهش خواهد داد به گونهای که در آینده شاهد ازدیاد جرم و جنایت توسط کودکان و نوجوانان خواهیم بود. احیای خانواده و تقویت کارآمدی و پویایی آن ضرورتهای حال و آینده جامعه ماست.
4. علل و عوامل
به راستی مشکلات کنونی و بحرانهای پیش رو به چه عواملی بسته است. پاسخ اجمالی به این پرسش و بر شمردن پارهای از این عوامل نیاز به مطالعات کارشناسانهتر و تحلیلهای عمیقتر را منتفی نمیسازد. برخی از این علل و عوامل به قرار زیرند:1 ـ 4. ضعف کارشناسی: کمبود پژوهشهای تولیدی در کشور،کثرت مقالات، کتب و گفته هایی که در حکم ترجمهای از آثار دیگران اند و فراوانی کارهای تکراری نشان میدهد که کارشناسیهای انجام شده در کشور با مشکل سطحینگری و انفعال مواجه است. نتیجه ضعف کارشناسیها در حوزه زنان، در مسألهیابی، اولویت گذاری،توصیف و تحلیل و ریشه یابی، الگو سازی و طراحی برنامه عمل ملی مشهود است و نهادهای مختلف را به پرداختن به مسائل درجه دو و غیر مهم مشغول و یا در برنامهریزیهای اصلاحگرانه در مسیری میافکند که مسائل زنان را پیچیدهتر میسازد. امروزه تحلیل مسائل زنان جامعه ما از دریچه نگاه دیگران از مشکلاتی است که دستگاه برنامهریزی کشور با آن مواجه است.
2 ـ 4. ضعف پژوهشهای بنیادین: امروزه برنامهها و طرحهای حمایتی از زنان و تحلیلهای ارایه شده بر مبانی شفاف دینی استوار نیست و گونهای از التقاط را تداعی میکند. ضعف پژوهشهای بنیادین و عدم تبیین دیدگاهها و آموزههای دینی در حوزه زن و خانواده که مسؤولیّت آن از یک سو متوجه حوزههای علوم دینی و از سوی دیگر متوجه دستگاه برنامهریزی کشور است، سبب شده است که کارشناسان فن نگاه خود را به کانونهایی دیگر که برنامههای روشن و طرحهای مشخصی دارند، معطوف سازند. شیفتگی در برابر فرهنگ جهان غرب نیز در رویکرد به مفاهیم بنیادین این فرهنگ در تنظیم برنامههای اجتماعی بی تأثیر نیست. نتیجه آنکه شاخصههای توسعه غربی با مفهوم رایج آن ملاک ارزیابی رشد یا انحطاط جامعه زنان ما قرار گرفته و در نتیجه ما را در برنامهریزیهای کلان به مسیرهایی خواهد برد که سعادت جامعه را در پینخواهد داشت.
3 ـ 4. فقدان نگاه کلان به مسائل زنان در دو موضع خود را نشان میدهد. اول آن که مسائل زنان جدا از مسائل اقشار دیگر تحلیل میشود، حال آن که مشکلات این قشر به ویژه در عصر جدید با مسائل تمامی اقشار جامعه گره خورده است؛ و دوم آن که موضوعات و محورهای مورد بررسی جدا از موضوعات دیگر تحلیل و بررسی میگردد.
4 ـ 4. ناهماهنگی در دستگاههای مختلف: امروزه دستگاههای مختلف در قوای مقننه، مجریه و قضائیه مصمم به حل مشکلات زناناند، اما فقدان هماهنگی لازم میان این نهادها آنان را به تصمیمات کم و بیش متناقض سوق میدهد و یا هم پوشی لازم در برنامهریزیها حاصل نمیشود. به عنوان مثال در حالی که رهبران اصلی نظام، جهانی سازی را مورد انتقاد جدی خود قرار دادهاند و بر ضرورت ایستادگی در برابر آن پای میفشارند، در بخش هایی از دستگاه برنامهریزی کشور بر الحاق ایران به «معاهده محو کلیّه اشکال تبعیض علیه زنان» در راستای هماهنگی با جهانی سازی پافشاری میشود.
5 ـ 4. مدیریتهای ناکارآمد: ضعف کارشناسی مدیریتها، فقدان گروههای کارشناسی و مشاوران علمی در کنار نهادهای برنامهریز وعدم ارتباط لازم میان نهادهای مختلف کارشناسی همراه با ضعف شخصی برخی مدیران در تحلیل و پیگیری مسائل زنان، برخی نهادها را به سمت اجرای برنامهها و پروژههای پر سر و صدا و کم اثر متمایل کرده است. سیاسی شدن فضای برنامهریزی نیز به فرسوده شدن توانها کمک کرده است.
6 ـ 4. ضعف اطلاعات و آمار: فقدان مرکزی که اطلاعات و آمار را به طور دقیق گردآوری و میان گروههای کارشناسی و دستگاههای مختلف توزیع نماید برنامهریزی صحیح را با مشکلاتی مواجه کرده است. کثرت آمارهای مختلف و ناهمسان، نشانگر عدم وجود پشتوانه علمی لازم در تنظیم آمارها است. برخی آمارها نیز به گونهای است که این شبهه را بر میانگیزد که گروههای مختلف ابتدا به تصمیم رسیدهاند و سپس اقدام به آمار سنجی کردهاند.
7 ـ 4. نفوذ سازمانهای بین المللی: در سالیان اخیر نفوذ سازمانهای بین المللی به ویژه نهادهای وابسته به سازمان ملل در نهادهای مختلف رشد چشمگیری داشته است. نتیجه این نفوذ آن است که در حوزه آموزش، قانون گذاری و برنامهریزی میل به پذیرش الگوهای جهانی افزایش و بالطبع میل به برنامهریزی بر اساس الگوی اسلامی کاهش یافته است.
5. نقاط امید
بیان پارهای از مشکلات و بحرانها اگر پیش درآمدی بر اصلاحات اجتماعی باشد نه تنها مأیوس کننده نیست که تحرک زا است خوشبختانه جامعه جوان ما برای انجام اصلاحات در شکل صحیح آن از توانمندی هایی برخوردار است که نوید بخش افق هایی روشن میباشد. وجود زنان و مردان فرهیختهای که خوب میشناسند، خوب تحلیل میکنند و انگیزه خوبی برای اقدام دارند سرمایهای گرانبهاست. زنان و مردان دین باوری که نه تنها در تلاطم بحرانها و مشکلات خود را نباختهاند بلکه عزم خویش را برای اصلاحاتی مستمر و دراز مدت بر اساس مبانی ارزشمند اسلامی جزم کردهاند. این نسل جدید از فرهیختگان با به چالش طلبیدن فرهنگ مادی غرب به دنبال دستیابی به الگوی فاطمی با توجه به نیازمندیهای زن امروز و فردایند. به علاوه وجود نسلی از زنان که انقلاب و جنگ را درک کردهاند و قابلیتهای خود را در این دو کارزار مهم به آزمون گذارده و چهره تاریخ را با فرزندان مصمم خود برافروخته و آمادگی خود را در مقاطع مختلف نشان دادهاند سرمایهای ارزشمند است.وجود رهبرانی که دغدغه اصلاحگری دارند و مسائل زنان را به دقت و حساسیت دنبال میکنند و مسؤولانی که همت والای خود را در طبق اخلاص نهادهاند همگی سرمایههای بالفعل ماست. گرچه دستیابی به اهداف متعالی کاری بس سخت و توان گیر است، اما چنین اهدافی آنقدر ارزشمند است که حتی نیل به بخشی از آن از ارزش تلاش مستمر و صبر بر مشکلات نمیکاهد.
6. بایستهها
دستیابی به الگوی فرهنگ فاطمی و تحقق آرمانهای دینی در جامعه اسلامی با سرمایههای ارزشمند و افقهای روشنی که در جامعه ما وجود دارد دور از دسترس نیست. این مهم با پیگیری برخی اصلاحات بنیادین در حوزههای پژوهشی، آموزشی و اجرایی میسر است که به اجمال به آنان اشاره میشود:1 ـ 6. تقویت تحقیقات بنیادین در حوزهها و دستگاههای کارشناسی: به استناد این پژوهشها میتوان آموزههای دین را در محورهای مختلف از حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد با توجه به شأن فردی، خانوادگی و اجتماعی زن، با نگاهی نظاممند و هماهنگ ترسیم نمود. دستگاههای کارشناسی هم با طرح موضوعات نو و مسائل جدید، پرسشهای میآفرینند که حوزههای دینی موظّف به کشف پاسخهای آنند. دستگاه کارشناسی نیز به نوبه خود اصول کارشناسی مورد نظر خود را در شناخت مباحث زنان و در تحلیل و برنامهریزی تدوین و به تأیید حوزه دینی میرساند و بنابراین تا حد امکان هماهنگی میان دو حوزه در مباحث بنیادین حاصل میگردد.
2 ـ 6. توجه به پژوهشهای تولیدی: پژوهشهایی که بر اجتهاد، ابتکار و نوآوری مبتنی باشد از این ویژگی برخوردار است که میتوان آن را بر اساس انگارههای فرهنگ خودی و ناظر به حل مشکلات بومی تدوین نمود. به علاوه سرمایه گذاری ویژه بر این نوع پژوهشها روح توانستن را در کالبد کارشناسی کشور میدمد و به آنان حیاتی دوباره میبخشد.
3 ـ 6. آموزشهای تئوریک و کارشناسانه: تمامی تأثیرگذاران در حوزه مباحث زنان باید از آموزشهای تئوریک و کارشناسانه در حد نیاز بهرهمند شوند، این آموزشها هم به آنان مبانی استوار، در تحلیل و برنامهریزی میدهد و هم در شناسایی پدیدههای جدید آنان را توانمند میسازد. بدون برخورداری از این آموزشها، فعالیت در حوزه زنان نتیجهای معکوس در بر خواهد داشت.
4 ـ 6. تکمیل چرخه کارشناسی: امروزه اغلب دستگاههای کارشناسی پس از تصویب یک طرح یا لایحه و یا اجرایی شدن بخش نامهها و آیین نامهها از آن مطلع میشوند و با وجود انتقادات کارشناسانه نسبت به این طرحها زمینهای برای پیگیری نمییابند. سزاوار است که نهادهای مختلف در تعامل با جامعه کارشناسی به ویژه کارشناسی دینی، طرحهای پیشنهادی را ابتدا در این نهادها به بحث بگذارند تا بتوانند با توجه به ابعاد مختلف مسأله، موضوع را تحلیل کنند. ایجاد یک رابطه سازمانی و تعریف شده با دستگاههای کارشناسی کشور به معنای حضور آنان در متن برنامهریزی و ایجاد شور و نشاط و خودباوری در آنان است.
5 ـ 6. پیوند حوزه دین و حوزه کارشناسی: وقتی سخن از پیوند این دو حوزه به میان میآوریم به چیزی بالاتر از همدلی و همراهی کارشناسان و علمای دینی نظر داریم. مشکل اصلی ما در ناهماهنگی دین و کارشناسی رایج است و ناهماهنگی جامعه علمی و کارشناسی کشور نیز از همین نکته مهم ناشی شده است. مطلب آن است که علوم انسانی موجود علی الاصول بر مبانی فلسفی خاصی بنیان یافتهاند که نمیتوانند خود را با اهداف دین هماهنگ کنند. هر اصلاح اساسی در کل جامعه، از جمله جامعه زنان، بدون شناخت محورهای آسیب در علوم انسانی و ایجاد تحولات اساسی در این علوم با توجه به پیش انگارههای اسلامی، ناممکن است. بنابراین پیوند میان حوزه دین و کارشناسی، تنها راه دستیابی به اصول کارشناسی دینی و تدوین مجدد علوم انسانی است. اصلاح علوم انسانی، شاخصههای جدیدی به دست میدهد که بر اساس آن میتوان موقعیت زن مسلمان را ارزیابی و تحولات اجتماعی را متناسب با اهداف مورد نظر جهتمند کرد.
6 ـ 6. تدوین طرح جامع: مهمترین ضرورت جامعه ما در حال و آینده تدوین الگوی جامع زن مسلمان بر اساس پیش انگارههای روشن، مستند به اصول ثابت دینی و با تکیه بر نظام تکوینی، نظام اخلاقی و نظام حقوقی زن در اسلام با توجه به ظرفیتهای اجتماعی و تاریخی است. الگوی جامع در حقیقت ترسیم چهره زن آرمانی اسلام در عصر کنونی است که ناظر به ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی زن در حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد به گونهای هماهنگ و جهتمند است. تنها پس از ترسیم این نقطه آرمانی است که با مقایسه وضعیت موجود و مطلوب میتوان نارسایی و مشکلات را شناسایی نمود و پس از آن به تدوین برنامه عمل ملی که برنامه گذار از شرایط موجود به وضعیت مطلوب است، همت نمود. این اقدام اساسی نقشهای جامع به دست میدهد که میتوان بر آن اساس جایگاه و و ارزشمندی تمامی فعالیتهای انجام شده به دفاع از زنان را مشخص نمود. به علاوه اقدام به تدوین این برنامه جامع با ارایه پیش فرضها و مستندات، راه قضاوت دستگاه کارشناسی و نهاد دینی را هموار و پس از مباحثات علمی، این دو نهاد را با سیاست گزاران همراه خواهد نمود.
7 ـ 6. اصلاح نظام آموزشی: اصلاح نظام آموزشی بر اساس نیازهای هر یک از دو جنس به توانمندی هر چه بیشتر و پیشرفت روزافزون آنان منجر خواهد شد. متأسفانه برنامهای که با عنوان «اصلاح کتب درسی بر اساس نگرشهای جنسیتی» در برخی کشورهای غربی اجرا شده و در کشور ما نیز پیگیری میشود از آنجا که بر اساس مبانی نظام مادی و نظریههای فمینیستی استوار شدهاست پیامدهای نامطلوبی خواهد داشت. جهتگیری این اصلاحات به سمت حذف مرزهای زنانه و مردانه و حذف نگرش کلیشهای، یعنی نقش مادری و همسری، است که به نادیده گرفتن تفاوتهای دو جنس، بیتوجهی به انتظارات ویژه از زن و مرد و بالاخره تضعیف هر دو جنس در استفاده از توانمندیهای ویژه و نقش آفرینیهای خاص است.
اصلاحات مورد نظر ما در شکل، محتوا، حجم و رشته بندی تحصیلی خود را نشان میدهد. با توجه به ویژگیهای هر یک از دو جنس و انتظارات و نقش آفرینیهای ویژه میتوان به تفاوت هایی دست یافت. به عنوان مثال اگر استعداد خاصی در زنان، در امور کلامی و هنری احراز شود، شکل ارایه، حجم و محتوای کتب درسی متناسب با این استعداد ویژه تنظیم میشود. به علاوه نظام تحصیلی دختران به گونهای تنظیم میشود که ازدواج لطمهای به ادامه تحصیل و یا به زندگی زناشویی آنان وارد نسازد. امروزه برخی کشورهای غربی به نحوه تشکیل کلاسها و آموزش مختلط که از سوی سازمان ملل ارایه شده اعتراض نموده و افزودهاند که مطالعات کارشناسانه نشان میدهد که تفکیک فضای آموزشی و ارایه مطالب مناسب با ویژگی هر یک از دو جنس در سرعت یادگیری آنان مؤثر است؛ چنانچه توسعه و تقویت رشتهای دبیرستانی و دانشگاهی متناسب با زنان نیز به توانمندی بیشتر آنان در حوزههای تربیتی و فرهنگی میانجامد و تأثیرگذاری آنان را در تحولات اجتماعی افزون میسازد.
8 ـ 6. هماهنگی قانون گذاری و فرهنگسازی: اصرار بر اصلاحات قانونی بدون توجه به اصلاحات در حوزه اخلاق و معرفت نه تنها انتظارات را بر نمیآورد که به تنشهای اجتماعی، عمل زدگی، قشری گری و ایجاد فاصله میان مردم و قانونگذار میانجامد. مهمترین شأن حکومت اسلامی اصلاح ذهنیتها و عقاید، ارتقای اخلاق عمومی و اصلاح عملکردهاست. بنابراین برنامه ریزی برای رشد فضایل اخلاقی در جامعه و تقویت زیر ساختهای معرفتی هماهنگ و مقدم بر اصلاحات قانونی، ضرورتی است که نیاز به ابداع معادلات خاص دارد. در این رابطه سرمایهگذاری ویژه برای تقویت حساسیتهای اجتماعی از جایگاه ویژهای برخوردار است. آحاد جامعه باید نسبت به آینده خود و جامعه، نسبت به سرنوشت همنوعان خود و حتی نسلهای آینده نگران و پیگیر باشند. مفهوم امر به معروف و نهی از منکر به معنای نگرانی عمومی نسبت به سرنوشت یکدیگر است. هر چند ایفای این وظیفه مهم، تکلیف واجب تمامی مردم است، اما خوش باوری است اگر گمان کنیم که در شرایط کنونی بدون سازمان دهی حکومتی تحقق این مهم میسور است. به عبارتی دیگر نظارت عمومی باید شکل سازمانی و نهادینه یابد و نظام اسلامی، پشتوانه روحی و پشتیبان عملی مردم در ایفای این نقش باشد. اصلاح مفاسد اجتماعی و برخورد با جرم و بزهکاری بدون برخورداری از پشتوانه مردمی از عهده نظام خارج است و ورود مردم به این عرصه نیز برنامه ریزی حکومتی را طلب میکند.
9 ـ 6. برخورد جدیتر با جرم و مجرم: مردم باید آثار عزم مسؤولان در برخورد با جرم و فساد را مشاهده کنند. متأسفانه گفتار و کردار برخی مسؤولان نمایانگر نوعی تردید و اختلاف نظر در برخورد با پدیدههایی است که عقل سلیم در مقابله با آن لحظهای تردید نخواهد نمود. فشارهای تبلیغاتی بیگانگان نیز در عملکردهای متزلزل داخلی بیتأثیر نبوده است. شهروندان از هر طبقه و صنف باید در عملکرد مسؤولان، آثار رأفت، رحمت و همیاری را مشاهده کنند، و مجرمان نیز از قاطعیت و خشم آنان در هراس باشند. به ویژه زنان ما در خانواده باید از این که دستگاه قضایی بدون اتلاف وقت و مجامله با سلب کنندگان حقوق و آزادیهای مشروع آنان برخورد میکند، احساس آرامش نمایند.
بیان این نکات هر چند موجز و ناتمام به معنای تأکید این نکته اساسی است که راه برون رفت از معضلات کنونی و دستیابی به افقهای روشن جز با تمسّک به فرهنگ فاطمی و جریان یافتن آن در برنامه ریزی کلان کشور میسور نیست. استمداد از پرتو آن زهره فروزنده طی این راه دشوار را آسان و سعادت رهپویان وصال را تضمین خواهد نمود.
پی نوشتها:
1. بحارالانوار، ج43، ص65، ح58.
2. به نقل از مصاحبه زهرا شجاعی، حیات نو، 30 / 5 / 81، ص1.
3. به نقل از گزارش آمنه ستاره فروزان، گزارش هم اندیشی بررسی مسائل و مشکلات زنان؛ اولویتها و رویکردها، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1380، ص76.
4. کسانی که حجاب را مسألهای شخصی و خارج از محدوده دخالت دیگران میدانند به مطالعه تاریخ ایران پس از 17دیماه 1314 فرا میخوانیم.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}